شاليزار

شعر و ترانه
 
درباره وبلاگ

 

موضوعات

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 59
بازدید ماه : 97
بازدید کل : 34562
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1

Alternative content




 
سرباز آخر

هنوز عادت به تنهایی ندارم

باید دلتنگیُ طاقت بیارم

اسیرم بین عشق و بی خیالی

چه دنیای غریبی بی تو دارم


نمی دونی چقد از گریه سیرم

کمک کن تا دوباره جون بگیرم

یه وقتایی به من نزدیکتر شو

دارم حس می کنم از دست می رم

 

نمی ترسی ببینی       برای دیدن تو    یه روزاز درد دلتنگی بمیرم

تو که باشی کنارم    می خوام دنیا نباشه    تو دستای تو آرامش بگیرم

بگو سهم من از عشق     چی بوده غیر ازین تب    تو رو دارم به جز تنهایی امشب

تو رو دارم که هر شب     میای آروم کنارم    نمی تونی ببینی درد دارم


دارم تاوان دلتنگیمُ می دم

کنار تو به آرامش رسیدم

تو می دونی که تنهایی عذابه

خدایا از تو تنها تر ندیدم

عبدالجباركاكايي(1)

...........................................................................................................................................................

دیر آمدی ای جان عاشق

بی چتر و بارانی از این باد

ای تکه تکه روح معصوم

ای تار و پود رفته  از یاد


دیرآمدی  تا قد کشیدم

با خاطراتی از تو در سر

دیر آمدی از باد و باران

دیر آمدی! سرباز آخر


پنهان شدی در خاک شاید

خاک از تن تو جان بگیرد

تا شهر تنها باشد و ابر

دلشوره ی باران بگیرد


امروز دست آشنایی

بیرون کشید از عمق خاکت

کم کم به یاد خاک آمد

انگشتر و مهر و پلاکت


در شهر می پیچد دوباره

بوی گلاب و اشک و شیون

تا شیشه ی عطر تنت را

از خاک بیرون می کشم، من


این ریشه های مانده در خاك

دلشوره ی توفان ندارند

پایان این افسانه ها کو

افسانه ها پایان ندارند

عبدالجباركاكايي(2)

........................................................................................................

 

بمون ولي به خاطر غرور خسته ام برو

برو ولي به خاطر دل شكسته ام بمون

 

به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا

شكسته ام ولي برو ، بريده ام ولي بيا

 

چه گيج حرف مي زنم ، چه ساده درد مي كشم

اسير قهر و آشتي ميون آب و آتشم

 

چه عاشقانه زيستم چه بي صدا گريستم

چه ساده با تو هستم و چه ساده بي تو نيستم

 

تو را نفس كشيدم و  به گريه با تو ساختم

چه دير عاشقت شدم چه ديرتر شناختم

 

تو با مني و بي توأم ببين چه گريه آوره

سكوت کن سکوت کن سكوت حرف آخره

 

ببين چه سرد و بي صدا ببين چه صاف و ساده ام

گلي كه دوست داشتم به دست باد داده ام

 

بمون كه بي تو زندگي تقاص اشتباهمه

عذاب دوست داشتن تلافي گناهمه

 عبدالجباركاكايي(3)

 ..........................................................................................................................................................

 

 

 


سه شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, توسط سيدحميدحسيني